- سخت کوش
کسی که کوشش بسیار کند، سخت کوشنده، بسیار کوشا
معنی سخت کوش - جستجوی لغت در جدول جو
- سخت کوش(نُ زَ دَ / دِ)
ساعی. کوشا. بسیار کوشنده. جاهد:
سخت کوش است به پرهیز و بزهد
تو مر او را بجوانی منگر.
فرخی.
بزاد این سفرت سخت کوش باید بود
که این سفر سوی دارالسلام باید کرد.
ناصرخسرو.
سخت کوش است آه خاقانی
مگر این چرخ را بفرساید.
خاقانی.
چه باید درین آتش هفت جوش
بصید کبابی شدن سخت کوش.
نظامی.
زآتش انگیز آن شرارۀ گرم
شد دل سخت کوش نعمان نرم.
نظامی.
ازین آتشین خانه سخت جوش
کسی جان برد کو بود سخت کوش.
نظامی.
، سخت بهم افتاده. سخت جنگنده:
دو لشکر بیک جا شده سخت کوش
بگردون درافتاده بانگ و خروش.
فردوسی.
، سخت گیر:
اگر چرخ با من بود سخت کوش
بگرز گرانش بمالم دو گوش.
فردوسی
سخت کوش است به پرهیز و بزهد
تو مر او را بجوانی منگر.
فرخی.
بزاد این سفرت سخت کوش باید بود
که این سفر سوی دارالسلام باید کرد.
ناصرخسرو.
سخت کوش است آه خاقانی
مگر این چرخ را بفرساید.
خاقانی.
چه باید درین آتش هفت جوش
بصید کبابی شدن سخت کوش.
نظامی.
زآتش انگیز آن شرارۀ گرم
شد دل سخت کوش نعمان نرم.
نظامی.
ازین آتشین خانه سخت جوش
کسی جان برد کو بود سخت کوش.
نظامی.
، سخت بهم افتاده. سخت جنگنده:
دو لشکر بیک جا شده سخت کوش
بگردون درافتاده بانگ و خروش.
فردوسی.
، سخت گیر:
اگر چرخ با من بود سخت کوش
بگرز گرانش بمالم دو گوش.
فردوسی
- سخت کوش
بسیار کوشا
- سخت کوش
بسیار کوشا، پرسعی
- سخت کوش
پرتلاش، پرکار، تلاشگر، زحمتکش، ساعی، فعال، کوشا، مجد
متضاد: کاهل، تن آسا
متضاد: کاهل، تن آسا
- سخت کوش
المجتهد
- سخت کوش
Hardworking
- سخت کوش
travailleur
- سخت کوش
পরিশ্রমী
- سخت کوش
محنتی
- سخت کوش
mchapakazi
- سخت کوش
ขยัน
- سخت کوش
חרוץ
- سخت کوش
çalışkan
- سخت کوش
勤勉な
- سخت کوش
근면한
- سخت کوش
pekerja keras
- سخت کوش
मेहनती
- سخت کوش
hardwerkend
- سخت کوش
trabajador
- سخت کوش
laborioso
- سخت کوش
trabalhador
- سخت کوش
勤奋的
- سخت کوش
pracowity
- سخت کوش
працьовитий
- سخت کوش
fleißig
- سخت کوش
трудолюбивый
